کوچه باغ خاطره ها . . .

واقعی

 

...

بهار تنها یک اصطلاح است
                                 حتی گلها و برگهای سبز هم دوباره بازنمی‌گردند
                           گلهای دیگری می آیند وُ برگهای سبز دیگری
      همچنین روزهای ملایم دیگری
   هیچ چیز دوباره بازنمی‌گردد
              و هیچ چیزی دوباره تکرار نمی‌شود
           چرا که هر چیزی واقعی است.

"فرناندو پسوآ"

+نوشته شده در 27 / 10برچسب:,ساعتتوسط دنیا |
قصه

دیروز در خیابان

زنی که چشمانش

هیچ شباهتی به چشمان تو نداشت

لبخند زد به من

آهسته نزدیک شد

و با صدایی که

هیچ شباهتی به صدای تو نداشت

صمیمانه پرسید :

ما یک دیگر را کجا دیده ایم؟

در آن قصه ی ناتمام نبود؟

نمی دانم ؛ چرا آن زن

ناگهان تو را به یادم آورد

و گفتم: چرا !

در آن قصه بود...

 

 "واهه آرمن"

+نوشته شده در 27 / 10برچسب:,ساعتتوسط دنیا |
غم

هر لذتی که می پوشم!
یا آستینش دراز است
یا کوتاه
یا گُشاد
به قد من!
هر غمی که می پوشم!
دقیق، انگار برای من
بافته شده
هرکجا که باشم!

+نوشته شده در 23 / 10برچسب:,ساعتتوسط دنیا |
عریانی

ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ

ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻭﻡ ﺗـﺎ ﺑﻬﺎﺭ؟

ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﻋﺮﯾﺎﻧﯽ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ ﺁﯾﺎ!؟

ﺑﮕﻮ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻫﯿﭻ ﻧﭙﻮﺷﻨﺪ

ﻣﻦ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﯾﻨﺠﺎ

ﺟﺎ ﺧﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ.

 "سیما قربانی"

+نوشته شده در 14 / 10برچسب:,ساعتتوسط دنیا |
رها

کاش می‌توانست
به رود بیندازد خودش را
ماهی کوچکی که
د‌لش دریا بود و
خانه‌اش برکه !

"رضا کاظمی"

+نوشته شده در 14 / 10برچسب:,ساعتتوسط دنیا |
درخت بی برگ

منم

درختی که

برگ هایش را ریخت

تا تو

ماه را
از میان شاخه هایش

تماشا کنی.

"علیرضا روشن"

 

+نوشته شده در 13 / 10برچسب:,ساعتتوسط دنیا |
کوچه باغ

من و تو خاطرات درختان یک کوچه ایم ...

 

+نوشته شده در 12 / 10برچسب:,ساعتتوسط دنیا |
پیراهن باد

شاعری که نشانی ات را نداشت
شعرهایش را
به پیراهن باد سنجاق کرده است
کاش امشب
پنجره ی اتاقت
باز مانده باشد!

"بهرام محمودی"

 

+نوشته شده در 11 / 10برچسب:,ساعتتوسط دنیا |
باور کن

من هرگز نخواستم از عشق افسانه ای بیافرینم

باور کن

من می خواستم با دوست داشتن زندگی کنم...

کودکانه و ساده و روستایی!

 

+نوشته شده در 6 / 10برچسب:,ساعتتوسط دنیا |
بادبادک

می روی که خوشبخت شوی
و من
حال کودکی را دارم
که نخ بادبادکش پاره شده...
مانده
برای اوج گرفتنش 
ذوق کند
یا برای از دست دادنش
گریه...!

محسن حسینخانی

 

+نوشته شده در 5 / 10برچسب:,ساعتتوسط دنیا |
یک دقیقه

لبخند که می زنی
توی دلم انگار اناری ترک بر می دارد
با نگاه تو 
ناتمام می مانند تمام شعر های دنیا 
می دانی!
همه ی این قصه ها 
از شهرزاد چشم های تو شروع شد
و الا عاشق ها
عقل شان به این چیزها قد نمی دهد
حالا دیگر
تقصیر یلدای موهای توست
اگر این شب ها خوابشان نمی برد
آخر بهار را 
به زمستان گره زده ای
راستی
یک امشب پشت پنجره بایست
بگذار حواس فردا پرت بشود
شاید به اندازه یک دقیقه
بیش تر خواب ببینمت...

"میلاد کاشانی"

 

+نوشته شده در 5 / 10برچسب:,ساعتتوسط دنیا |
آینه

به آینه گفتم فرصت کم است

وقتی برای شمردن بهارهای رفته نمانده است

دستی به موهایم بکش

هرطور شده باید این فصل

زیبا بمانم.

+نوشته شده در 2 / 10برچسب:,ساعتتوسط دنیا |
کودک هفتاد ساله

در من انگار صدایی گم شده است
انگار لبخندی
دنیایی..
مثل یک کودک هفتاد ساله
که راه خانه اش را نمی داند
 

دست های تو
در خیابان رهایم کرد.
آنقدر شهر شبیه توست،
که پیدایت نمی کنم
و آنقدر حواست را دور انداختی
که تمام نشانی ها 
به نبودن ختم شد
حالا هر روز از کنارم رد می شوی
و من بیشتر از قبل
دستانم به زنگ نمی رسد!

"میلاد کاشانی"

+نوشته شده در 2 / 10برچسب:,ساعتتوسط دنیا |